دلها امشب از شوق ولادت پیامبری عزیز پر از شور و شوق است. این میلاد را به شما تبریک میگویم و امیدوارم که در سایه حضرت محمد (ص)ومولاناامام صادق(ع)سلامت باشید.
دلها امشب از شوق ولادت پیامبری عزیز پر از شور و شوق است. این میلاد را به شما تبریک میگویم و امیدوارم که در سایه حضرت محمد (ص)ومولاناامام صادق(ع)سلامت باشید.
اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ.
http://smyazdani.com/?p=1151
لینک مطلب.حتما به سایت استادیزدانی محقق اهل بیت و پاسخگوی شبهات وهابیت سربزنید
در جنگ صفین هنگامی که دو لشکر حق و باطل، سپاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام و معاویه- لعنة الله علیه- در مقابل هم صف آرایی کردند، گروهی از سربازان امیرالمؤمنین علیه السلام شروع کردند به لشگر شام فحش دادن.
حضرت وقتی شنید بعضی از افراد سپاهش، دشنام می دهند و ناسزا می گویند. ایشان را از این کار نهی کرد و فرمود:
«من دوست نمی دارم که شما این گونه دشنام داده، مردمی بد زبان و ناسزاگوی باشید (زیرا فحش و ناسزاگویی، عمل زشت و ناپسندی است. و از طرفی اگر شما فحش بدهید، ممکن است این امر سبب دشمنی و کینه توزی بیشتر ایشان شود و مقابله به مثل کرده، به ما و شما حرف های رکیک زده، فحش و دشنام بدهند)، بهتر آن است که رفتار و کردار واقعی و احوال حقیقی ایشان را بیان کنید ( که چگونه راه ظلم، ستم) تعدّی و تجاوز را در پیش گرفته، و از طرفی حقّ منحرف شده، بر حسب هواهای نفسانی و خواهش های شیطانی، بر علیه امام و اسلام و حقیقت قیام کرده، قد علم کرده اند).
و با این گونه سخنان به جای دشنام دادن به بیان حقیقت پرداخته گفتاری محکم و استوار و رسا و بلیغ بر زبان جاری نموده، دلیل رساتر و محکم تری آورده اید ( که چرا و به چه علّت با آنان می جنگیم و زد و خورد می کنیم). پس به جای این که به آنان دشنام دهید، بهتر است بگویید: «خدایا، خون های ما را از ریختن حفظ کن، و بین ما و آنان را اصلاح نما، و آن ها را از ریختن حفظ کن، و بین ما و آنان را اصلاح نما، و آن ها را از انحراف و گمراهیشان به راه حق و حقیقت هدایت فرما، تا آن کسی که حقّ را نمی شناسد، آن را بشناسد و از گمراهی، ستم کاری، دشمنی و کینه توزی دست کشیده باز گردد».1
امام صادق علیه السلام در رساله ای خطاب به اصحاب و یاران خود نوشته و می فرماید:
بسم الله الرحمن الرحیم
(فرازهایی از کتاب سفینة الصادقین)
به سوی قربانگاه:
در سحرگاه سیویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دستهای از دوستان صمیمی او میگریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم مینگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت میوزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثهای بزرگ و زلزلهای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حرکت به جبهه است.»
همة اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع میکردند و با نگاههای اندوهبار تا آنجا که چشم میدید و گوش میشنید، او و همراهانش را دنبال میکردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی میکرد.
دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بیسابقهای نصیحت کرده بود و خدا میداند که در پس چهرة ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنجها، شنیدن دروغ و تهمتها و دمبرنیاوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینک او خود به قربانگاه میرفت. سالها یاران و تربیتشدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایشهای سخت محک میزد و میآزمود، او را هر چه بیشتر میگداخت و روحش را صیقل میداد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیتالله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرینبار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرماندهشان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهرهای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، میبرد.»
خداوند ثابت کرد که او را دوست میدارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.
سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیدهبوسی کرد، به همة سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده میشد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانیهای دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثهای جانکاه بودند که خمپارهها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپارههای صدامیان، یکی از نمونههای کامل انسانی که مایة مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسانهای علیگونه و یکی از یاران باوفای امامخمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپارة دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکشهای دیگر صورت و سینة دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهرة ملکوتی و متبسم و در عینحال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخنها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمکهای اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بیجانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»
از شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.
امواج خروشان مردم حقشناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشکآلود، پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون.»
شادی روح این سرداررشید اسلام صلوات
بلی، اینچنین زندگی سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و اینچنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسینگونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(ع) و شهدای کربلا محشور گرداند.
باعرض پوزش بخاطر بعضی غلط های املایی در نوشتهوالسلام علی مناتبعالهدی
chamran.orgمنبع
بِسْمِ الله الرََّّحْمنِ
الرََّّحیمِ
منالمؤمنینرجالصدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضینحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا.
«قرآن کریم- الاحزاب آیه23»
سخن گفتن از
شهیدی با ابعاد گوناگون، از اسوهای که جمع اضداد بود، از آهن
و اشک، از شیر بیشة نبرد و عارف شبهای قیرگون، از پدر یتیمان
و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه محال است.
سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالکاشتر جنوب لبنان و حمزة کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمیتوان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمیشود توصیف نمود و سنجید.
این مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران.
دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.
وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه،
نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه
را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در
سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغالتحصیل شد و یکسال به
تدریس در دانشکدة فنی پرداخت.
وی در همة دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقاتعلمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.
از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم
آیتالله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد
شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت میکرد و از
اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در
مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن
صنعتنفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضتملی
ایران در کشمکشهای مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای
ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی
ایران پیوست و سختترین مبارزهها و مسئولیتهای او علیه
استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون
خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و
خطرناکترین مأموریتها را در سختترین شرایط با پیروزی به
انجام رسانید.
در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولینبار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایهریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار میرفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع میشود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امامخمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز میزند و همه پلها را پشتسر خود خراب میکند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و همفکر، رهسپار مصر میشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی را میآموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته میشود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهدة او گذارده میشود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملیگرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقة مسلمین میشود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید میکند که مات هنوز نمیدانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیة دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه میدهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی
مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا میکند و لذا
دکتر چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.
او به کمک امام موسیصدر، رهبر شیعیان
لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را
براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی نموده که در میان توطئهها
و دشمنیهای چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحة
شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده میکند و علیگونه در
معرکههای مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو میرود و در
طوفانهای سهمناک سرنوشت، حسینوار به استقبال شهادت میتازد و
پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار،
صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان
«فالانژ»، به اهتزاز درمیآورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا
قلههای بلند کوههای جبلعامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده
از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و
مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی
سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و
بر دامنة کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.پس از پیروزی انقلاب
اسلامی ایران:
دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز میگردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و همة تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میکند. سپس در شغل معاونت نخستوزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیة فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و ارادة آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت میگردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
از شما بینندگان محترم وبلاگ میخام که منو در بهتر کردن کیفیت وبلاگم بادادن نظرات مفیدتون کمک کنید.
اللهم عجل لولیک الفرج
یکی از مشکلاتی که پس از پیامبر(ص) دامن گیر جامعه اسلامی، به ویژه در زمان عثمان شده بود، دنیاگرایی و رفاه طلبی مسلمانان، به ویژه در سطح والیان و حاکمان بود. این امر سبب گردید اختلاف طبقاتی شدیدی در جامعه ایجاد شود.
حضرت علی(ع) در یکی از خطبه هایشان، جامعه زمان خود را همانند جامعه جاهلی معرفی کرده و می فرمایند: «آگاه باشید! که بلا به شما بازگشته است؛ مانند بلای روزی که خداوند متعال، پیامبر شما را برانگیخت. سوگند به آن کسی که پیامبر را برانگیخت! هر آینده آزمایش می شوید؛ مانند دانه ای که در غربال ریزند. . . . »1
ایشان برای از میان بردن فساد اجتماعی اقداماتی انجام دادند که عبارتند از:
۱. امتیازهای طبقاتی را لغو کردند و میان سفید و سیاه، مولا و عبد، عرب و عجم، حقوقی مساوی وضع کردند. به عبارتی، حضرت علی(ع) با تبعیض های گوناگون نژادی، مذهبی و اداری مبارزه کردند؛
۲. با نظارت اجتماعی، به کنترل مفاسد و بزهکاری می پرداختند. حضرت با هرگونه مفاسد اجتماعی مبارزه می کردند و جلوی هرگونه تخلّفی را می گرفتند و حدود الهی را در جامعه اجرا می کردند. حضرت مجرمانی را که در بیابان های دوردست مرتکب جنایت و قتل شده بودند و هیچ گونه آثار جرمی از خود به جای نگذاشته بودند، شناسایی می کردند و به کیفر می رساندند.
در زمان حکومت حضرت علی(ع)، مردی نزد او آمد و به دزدی اقرار کرد. امام(ع) فرمودند: «آیا چیزی از آیات «قرآن» قرائت می کنی؟» گفت: بله. سوره بقره را. حضرت در اینجا او را عفو کردند و فرمودند: «دستت را به برکت سوره بقره بخشیدم. » آنگاه امام(ع) فرمودند: «چنانچه برای گناهی بیّنه اقامه شد، امام، حقّ عفو و گذشت ندارد و باید حدّ الهی را جاری کند و اگر شخص، خودش به گناه اقرار کند، مثل همین مورد، اختیار با امام است. اگر خواست، مورد عفو و بخشش قرار می دهد و اگر خواست، حدّ سرقت را اجرا می کند. »3
حضرت علی(ع) نسبت به غُلات که می گفتند خدا در وجود علی(ع) حلول کرده است و پس از چندی یک باره گفتند: علی(ع) خود خداست و او خالق ماست، با اعتقادی راسخ و ایمانی محکم جنگید و تا ریشه کن ساختن آن گروه منحرف از پای ننشستند. نخستین غالی، عبدالله بن سبا بود. حضرت برای آنان چاهی از آتش برافروخت و از آنان خواست که توبه کنند. آنان قبول نکردند و همگی در آتش سوختند؛ 4
۱. ایجاد وحدت و پرهیز از تفرقه ها و دورویی ها یکی دیگر از عملکردهای حضرت بود. ایشان با هرگونه اختلاف و تفرقه میان مسلمانان، مخالف بودند و بارها این نکته را به مسلمانان یادآوری می کردند.
امام علی(ع) در مورد علل تفرقه و انحطاط در جامعه می فرمایند: «همانا شما برادران دینی یکدیگرید. چیزی جز درون پلید و نیّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است. »5
حضرت حتّی نسبت به شعاردهندگان تفرقه، برخورد قاطعی داشتند. همچنان که می فرمایند: «آگاه باشید! هرکس که مردم را به این شعار تفرقه و جدایی دعوت کند، او را بکشید؛ هرچند زیر عمّامه من باشد. »6
۱. حلّ مشکلات اجتماعی به ویژه در امر خانواده، یکی دیگر از عملکردهای امیرالمؤمنین علی(ع) در عرصه اجتماعی بود. حضرت در زمان خلافتشان، خود با رسیدگی به شکایت ها، مشکلات خانوادگی مردم را حل می کردند. گاهی در کوچه ها و خیابان ها راه می افتادند و تجسّس می کردند و اوضاع عمومی را از نزدیک زیرنظر می گرفتند. روزی زنی پیش ایشان آمد و از همسرش شکایت کرد و گفت: او به من ستم می کند و قسم یاد کرده است که اگر بر من دست پیدا کند، مرا بزند. از شما می خواهم همراه من بیایید و سفارش مرا به او بکنید تا از آزار من صرف نظر کند.
حضرت علی(ع) همراه آن زن به در خانه اشان رفتند. همسر زن با زورگویی و بی ادبی گفت: تو کیستی و چه کاره ای که در زندگی من دخالت می کنی؟ حالا که تو را آورده است، او را آتش می زنم. حضرت از او خواستند توبه کند و او نپذیرفت. امام(ع) ناگهان صدایشان را بلند کردند و بر سر او بانگ زدند. همسایگان جمع شدند و به امام احترام کردند. او امام(ع) را شناخت و سریع اظهار پشیمانی و توبه کرد؛ 7
۱. گسترش اندیشه عدالت اجتماعی جهت زدودن کاستی ها، یکی دیگر از اقدام های حضرت بود. امام درباره بیت المال، سفارش زیادی به کارگزاران خود می کردند. از جمله در نامه ای به یکی از کارگزاران خود سفارش فرمودند:
«اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کردی، کم یا زیاد، چنان به تو سخت گیرم که کم بهره گردی و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوی. »8
در جای دیگر خطاب به یکی از کارگزاران می فرمایند: «به من خبر رسیده است که کشت زمین ها را برداشته، آنچه را می توانستی، گرفته ای و آنچه را در اختیار داشتی، به خیانت خورده ای. پس هرچه زودتر حساب اموال را برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت تر است. »9
۱. قضاوت علنی میان مردم یکی دیگر از عملکردهای امیرالمؤمنین علی(ع) بود.
حضرت علی(ع) در «مسجد جامع کوفه» می نشستند و بین مردم قضاوت می کردند و هنگامی که به او خبر دادند شریح قاضی در خانه خود که جای خلوتی است، میان مردم قضاوت می کند، به او فرمان دادند:
«ای شریح! مسجد را برای قضاوت انتخاب کن؛ زیرا آنجا برای برقراری عدالت میان مردم آماده تر است. برای قاضی مایه خواری است که در خانه خود بنشیند و میان مردم قضاوت کند. »10
حضرت علی(ع) برای مردم اهمّیت زیادی قائل بودند و کارگزارانش را سفارش می کردند با مردم رفتار مناسبی داشته باشند. امیرالمؤمنین، علی(ع) در این زمینه به محمّدبن ابی بکر می فرمایند:
«با مردم فروتن باش. نرم خو، مهربان، گشاده رو و خندان باش. در نگاه هایش و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم، به تساوی رفتار کن تا بزرگان در درست کاری تو طمع نکنند و ناتوان ها از عدالت تو ناامید نگردند؛ زیرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان خواهد پرسید. اگر کیفر دهد، شما استحقاق بیش از آن را دارید و اگر ببخشد، از بزرگواری اوست. »11
روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)، حسین (علیه السلام ) که در آن هنگام کودک سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) آمد و عرض کرد: خداوند به من خواهری عطا کرده است. پیامبر (صلی الله علیه وآله) با شنیدن این سخن، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین (علیه السلام) پرسید: برای چه اندوهگین و گریان شدی؟. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: ای نور چشمم، راز آن به زودی برایت آشکار شود.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب (سلام الله علیها) نهاد و گریه سختی کرد، زهرا (سلام الله علیها) از علت آن پرسید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) بخشی از بلاها و مصایبی را که بر زینب (سلام الله علیها) وارد میشود، برای زهرا (سلام الله علیها) بیان کرد.
تا اینکه روزی جبرئیل نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمد، در حالی که گریه میکرد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از علت گریه او پرسید، جبرئیل عرض کرد: این دختر (زینب) از آغاز زندگی تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهی به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانی دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن (علیه السلام) گردد و از این مصایب دردناکتر و افزونتر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طوری که قامتش خمیده شود و موی سرش سفید گردد.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب (سلام الله علیها) نهاد و گریه سختی کرد، زهرا (سلام الله علیها) از علت آن پرسید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) بخشی از بلاها و مصایبی را که بر زینب (سلام الله علیها) وارد میشود، برای زهرا (سلام الله علیها) بیان کرد.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) پرسید: ای پدر! پاداش کسی که بر مصایب دخترم زینب (سلام الله علیها) گریه کند کیست؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:پاداش او همچون پاداش کسی است که برای مصایب حسن و حسین (علیه السلام) گریه میکند.
منبع: الخصائص الزینبیه، ص 155 ناسخ التواریخ زینب (سلام الله علیها) بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان