لطفا نظر خود را درباره این وبلاگ بنویسید باتشکر
Please write your comment about this blog
بسم الله الرحمن الرحیم
امام رضا (ع) فرمود- کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش
او بهشت است .
امام جواد علیه السلام - کسى که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است .
مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و یا امام صادق (ع) مشرّف شد.
امام به ایشان فرمودند:
«عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَیت ِ.»
یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن .
ایشان به گمان اینکه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(س) پنهان بماند; از این رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل بیت ترک کردپآیت بزرگ معرفت و محبت ،عارف ربانی حضرت حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی رحمه الله شخصیتی است که درایام جوانی جذبه ای از جذبات حضرت حق تعالی اورا دگرگون ساخته و خاکسار خاندان عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین نموده تا به جایی رسید که در سن جوانی مرحوم آیت الله انصاری همدانی رحمه الله درباره ایشان فرموده بودند :
"که ایشان به مقام موت رسیده اند "
عالم بود به علمی که نوراست وخدا هدایت هرکه را اراده کند ،در دل او می نهد .
حجت الاسلام والمسلمین سیدعباس موسوی مطلق نقل می فرمایند:
در یکی از شبها که در محضر شان بودیم ،یکی از حاضرین گفت :آقا این حرفهائی که می زنید الهام است ،وحی است ،غیب می گویید، چیست ؟
حضرتشان فرمودند :"من غیب نمی گویم ،شما غیب می گویید من آنچه را میبینم می گویم .شما ندیده حرف می زنید ،شما برزخ ندیده حرف می زنید ،مرگ ندیده ا ید ،موت و علی ندیده اید حرفش را می زنید و..."وسپس فرمودند :
درپس آئینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو ، می گویم
وبعد فرمودند :
از کرامات شیخ ما اینست
شیره را خورد گفت شیرین است
جملات قصار آیت الله کشمیری
توسل کنید به خود امام زمان علیه السلام، خدا را به حق امام زمان قسم دهید.
-هر وقت متقی شدید، زمینه خدمت امام زمان (عج) رسیدن، فراهم است.
-روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید. در جای خلوت زیارت آل یاسین بخوانید
-امامان مقام جمع الجمعی و ولایت مطلقه دارند و غیر ایشان ندارند.
-ملاقات با امام زمان (عج) ممکن است ولی نوعاً خواب یا مکاشفه است.
http://erfanekeshmiri.ir/pages/ghesar
امام رضا Hazrat Ali Ibn Musa Ar – Reza
Be modest before your friend and be prudent while encountering an enemy. Be pleasant with everyone.
با دوستان فروتن باش، از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش.
http://hcot.ir/?p=1596 منبع
مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالى علیه و دیگر بزرگان آورده اند:
یکى از راویان حدیث و از اصحاب و دوستان امام جعفر صادق علیه السلام به نام
ابوبصیر لیث مرادى حکایت کند:
پس از آن که امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، روزى جهت اظهار هم دردى
و عرض تسلیت به اهل منزل حضرت ، رهسپار منزل آن امام مظلوم علیه السلام گردیدم
.
همین که وارد منزل حضرت شدم ، همسرش حمیده را گریان دیدم ؛ و من نیز در غم و
مصیبت از دست دادن آن امام همام علیه السلام بسیار گریستم .و چون لحظاتى به این منوال گذشت ، افراد آرامش خود را باز یافتند. آن گاه همسر
آن حضرت به من خطاب کرد و اظهار داشت :
اى ابوبصیر! چنانچه در آخرین لحظات عمر امام جعفر صادق علیه السلام در جمع ما و
دیگر اعضاء خانواده مى بودى ، از کلامى بسیار مهمّ استفاده مى بردى .
ابوبصیر گوید: از آن بانوى کریمه توضیح خواستم ؟
پاسخ داد: در آن هنگام ، که ضعف شدیدى بر امام علیه السلام وارد شده بود فرمود:
تمام اعضاء خانواده و آشنایان و نزدیکان را بگوئید که در کنار من حاضر و جمع
شوند.
وقتى تمامى افراد حضور یافتند، حضرت به یکایک آنان نگاهى عمیق انداخت و سپس
خطاب به جمع حاضر فرمود:
کسانى که نسبت به نماز بى اعتنا باشند، شفاعت ما اهل بیت
عصمت و طهارت علیهم السلام شامل حالشان نمى گردد.
قابل دقّت است که حضرت نفرمود: شفاعت ما شامل افراد بى نماز نمى شود؛ بلکه
فرمود: شفاعت ما شامل حال افراد بى اعتناء به نماز، نمى شود. منبع سایت اوینی
عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنى جمى - اعلى اللّه مقامه - که قریب دوماه است به دار باقى رحلت فرموده ، نقل انتقام علوى (ع )نمود که در ((کنکان )) یک نفر فقیر در خانه ها مدح حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام مى خوانده ومردم به او احسان مى کردند، تصادفا به خانه قاضى سُنى ناصبى مى رسد و مدح زیادى مى خواند، قاضى سخت ناراحت مى شود در را باز مى کند و مى گوید چقدر اسم على را مى برى چیزى بتو نمى دهم مگر اینکه مدح عمر کنى ! و من به تو احسان مى کنم ، فقیر مى گویداگر در راه عمر چیزى به من بدهى از زهرمار بدتر است و نخواهم گرفت .
قاضى عصبانى مى شود و فقیر را به سختى مى زند، زن قاضى واسطه مى شود و به قاضى مى گوید دست از او بردار؛ زیرا اگر کشته شود تو را خواهند کشت ، بالاخره قاضى را داخل خانه مى آورد و از فقیر کاملا دلجویى مى کند که فسادى واقع نشود. قاضى به غرفه اش مى رود پس از لحظه اى زن صداى ناله عجیبى از او مى شنود، وقتى که مى آید مى بیند قاضى حالت فلج پیدا کرده و گنگ هم شده است .
بستگانش را خبر مى کند از او مى پرسند چه شده ؟ آنچه که از اشاره خودش فهمیده شد این بود که تا به خواب رفتم مرا به آسمان هفتم بردند و بزرگى سیلى به صورتم زد و مرا پرت نمود که به زمین افتادم .
بالجمله او را به مریضخانه بحرین مى برند و قریب دوماه تحت معالجه واقع مى شود و هیچ فایده نمى بخشد. او را بکویت مى برند، مرحوم حاج شیخ مزبور فرمود، تصادفا در همان کشتى که من بودم او را آوردند و به اتفاق هم وارد کویت شدیم .
به من ملتجى شد و التماس دعا مى کرد، من به او فهماندم که از دست همان کسى که سیلى خورده اى باید شفا بیابى و این حرف به آن بدبخت اثرى نکرد و بالجمله چندى هم به بیمارستان کویت مراجعه کرد فایده نبخشید و فرمود تا سال گذشته در بحرین او را دیدم به همان حال با فقر و فلاکت در دکانى زندگى مى کرد و گدایى مى نمود.
نظیر حال این قاضى داستان ابوعبداللّه محدث است و خلاصه آن چنین است در مدینة المعاجز، صفحه 140 از شیخ مفید - علیه الرحمه - نقل نموده نزد جعفر دقاق رفتم و چهار کتاب در علم تعبیر از او خریدم ، هنگامى که خواستم بلند شوم گفت به جاى خود باش تا قضیه اى که به دوست من گذشته برایت تعریف کنم که براى یارى مذهبت نافع است . رفیقى داشتم که از من مى آموخت و در محله ((باب البصره )) مردى بود جکه ج حدیث مى گفت ومردم از او مى شنیدند به نام ((ابوعبداللّه محدث )) و من و رفیقم مدتى نزد او مى رفتیم و احادیثى از او مى نوشتیم و هرگاه حدیثى در فضائل اهل بیت : املا مى کرد در آن طعن مى زد تا روزى در فضائل حضرت زهرا3 به ما املا کرد سپس گفت اینها به ما سودى نمى بخشد؛ زیرا على علیه السلام مسلمین را کشت و نسبت به حضرت زهرا هم جسارتهایى کرد جعفر گفت سپس به رفیقم گفتم سزاوار نیست که از این مرد چیزى یاد بگیریم چون دین ندارد و همیشه به على و زهرا جسارت مى کند واین مذهب مسلمان نیست ، رفیقم سخنانم را تصدیق کرد و گفت سزاوار است به سوى دیگرى رویم و با او باز نگردیم .
شب در خواب دیدم مثل اینکه به مسجد جامع مى روم و ابوعبداللّه محدث را دیدم و دیدم که امیرالمؤ منین علیه السلام بر استر بى زینى سوار است و به مسجد جامع مى رود، با خود گفتم واى اگر گردنش را به شمشیرش بزند پس چون نزدیک شد با چوبش به چشم راست او زد و فرمود اى ملعون ! چرا من و فاطمه را دشنام مى دهى ؟ پس محدث دستش را روى چشم راستش نهاد و گفت آخ کورم کردى !
جعفر گفت بیدار شدم و خواستم به سوى رفیقم بروم و به او خوابم را بگویم ناگاه دیدم او به سوى من مى آید در حالى که رنگش دگرگون شده گفت : آیا مى دانى چه شده ؟ گفتم بگو، گفت دیشب خوابى درباره محدث دیدم و خوابش بدون کم و کاست با خواب من یکى بود با او گفتم من هم چنین دیدم و مى خواستم بیایم با تو بگویم بیا تا با قرآن پیش محدث برویم وبرایش سوگند بخوریم که چنین خوابى دیده ایم و با هم توطئه نکرده ایم و عنایت علوى
او را اندرز دهیم تا از این اعتقاد برگردد پس بلند شدیم به در خانه اش رفتیم ،در بسته بود، کنیزى آمد و گفت نمى شود او را حالا دید، دو مرتبه در را کوبیدیم باز همین جواب را داد، سپس گفت : شیخ دستش را روى چشمش گذاشته و از نیمه شب فریاد مى زند و مى گوید على بن ابى طالب علیه السلام مرا کور کرد و از درد چشم فریادرسى مى کند به او گفتیم ما براى همین به اینجا آمدیم ، پس در را باز کرد و داخل شدیم پس او را دیدیم به زشت ترین صورتها فریادرسى مى کند و مى گوید مرا با على بن ابیطالب علیه السلام چکار که دیشب چشم مرا با چوبش زد و کورم کرد.
جعفر گفت آنچه ما در خواب دیدیم او برایمان گفت ،به او گفتیم از اعتقادت برگرد و دیگر به ساحت مقدسش جسارت نکن ، گفت خدا پاداش خیر به شما ندهد اگر على چشم دیگرم را کور کند او را بر ابوبکر و عمر مقدم نخواهم داشت ، از نزدش برخاستیم ، سه روز دیگر به دیدنش رفتیم دیدیم چشم دیگرش نیز کور شده و باز از اعتقادش برنگشت ، پس از یک هفته سراغش را گرفتیم گفتند به خاکش سپرده اند و پسرش مرتد شده و به روم رفته از خشم على بن ابیطالب.
منبع کتاب داستانهای شگفت