داستانهای شگفت

وبلاگی در موضوعات مذهبی

داستانهای شگفت

وبلاگی در موضوعات مذهبی

داستان حدیث عکس و.... مذهبی

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۶
مهر


به سوی قربانگاه:

در سحرگاه سی‏ویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته‏ای از دوستان صمیمی او می‏گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏نگریستند. از در و دیوار، ‌از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‏وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‏ای بزرگ و زلزله‏ای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حرکت به جبهه است.»

همة‌ اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‏کردند و با نگاه‏های اندوه‏بار تا آنجا که چشم می‏دید و گوش می‎‏شنید، او و همراهانش را دنبال می‏کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می‏کرد.

دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏سابقه‏ای نصیحت کرده بود و خدا می‏داند که در پس چهرة ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏ها، شنیدن دروغ و تهمت‏ها و دم‏برنیاوردن‏ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینک او خود به قربانگاه می‏رفت. سال‏ها یاران و تربیت‏شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‏های سخت محک می‏زد و می‏آزمود، او را هر چه بیشتر می‏گداخت و روحش را صیقل می‏داد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی می‏دانم که شما نمی‏دانید.»

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‏الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‏بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏برد.»

خداوند ثابت کرد که او را دوست می‏دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

شهـادت:

سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیده‏بوسی کرد، به همة سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانکاه بودند که خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏های صدامیان، یکی از نمونه‏های کامل انسانی که مایة‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏گونه و یکی از یاران باوفای امام‏خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.

ترکش خمپارة دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‏های دیگر صورت و سینة دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهرة ملکوتی و متبسم و در عین‏حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمک‏های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»

از شهادت انسان‏ساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.

امواج خروشان مردم حق‏شناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشک‏آلود،‌ پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون.»

شادی روح این سرداررشید اسلام صلوات

بلی، این‏چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این‏چنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسین‏گونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(ع) و شهدای کربلا محشور گرداند.

باعرض پوزش بخاطر بعضی غلط های املایی در نوشته

والسلام علی من‏اتبع‏الهدی

chamran.orgمنبع

  • رسول سبزی
۲۶
مهر


بِسْمِ ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ

من‏المؤمنین‏رجال‏صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی‏نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا.

«قرآن کریم- الاحزاب آیه23»

سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‏ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، ‌از شیر بیشة نبرد و عارف شب‏های قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه محال است.

سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالک‏اشتر جنوب لبنان و حمزة کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی‏توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی‏شود توصیف نمود و سنجید.

این مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران.

تـولد:

دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.

تحصیـلات:

وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغ‏التحصیل شد و یک‏سال به تدریس در دانشکدة‌ فنی پرداخت.

وی در همة دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات‏علمی در جمع معروف‏ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.


فعـالیت‏های اجتماعی
:

از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت‏الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‏کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‏نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت‏ملی ایران در کشمکش‏های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق،‌ به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‏ترین مبارزه‏ها و مسئولیت‏های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‏ترین مأموریت‏ها را در سخت‏‏ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین‏بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه‏ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می‏رفت که به دلیل این فعالیت‏ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‏شود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‏خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‏ساز می‏زند و همه پل‏ها را پشت‏سر خود خراب می‏کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم‏فکر، رهسپار مصر می‏شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،‌ سخت‏ترین دوره‏های چریکی و جنگ‏های پارتیزانی را می‏آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‏شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهدة او گذارده می‏شود.

به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی‏گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقة مسلمین می‏شود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی‏توان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید می‏کند که مات هنوز نمی‏دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیة دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه می‏دهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.

در لبنـان:

بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می‏کند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می‏شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.

او به کمک امام موسی‏صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‏ریزی نموده که در میان توطئه‏ها و دشمنی‏های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‏کند و علی‏گونه در معرکه‏های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‏رود و در طوفان‏های سهمناک سرنوشت، حسین‏وار به استقبال شهادت می‏تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستم‏گران روزگار، صهیونیزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمی‏آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‏های بلند کوه‏های جبل‏عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانی‏ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابان‏های داغ و بر دامنة کوه‏های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:

دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز می‏گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‏گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‏پردازد و همة تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه‏های پاسداران انقلاب در سعدآباد می‏کند. سپس در شغل معاونت نخست‏وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‏اندازد تا سریع‏تر و قاطعانه‏تر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیة فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و ارادة آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‏گردد.

  • رسول سبزی
۲۰
مهر

بسم الله الرحمن الرحیم


از شما بینندگان محترم وبلاگ میخام که منو در بهتر کردن کیفیت وبلاگم بادادن نظرات مفیدتون کمک کنید.


اللهم عجل لولیک الفرج

  • رسول سبزی
۲۰
مهر


یکی از مشکلاتی که پس از پیامبر(ص) دامن گیر جامعه اسلامی، به ویژه در زمان عثمان شده بود، دنیاگرایی و رفاه طلبی مسلمانان، به ویژه در سطح والیان و حاکمان بود. این امر سبب گردید اختلاف طبقاتی شدیدی در جامعه ایجاد شود.

حضرت علی(ع) در یکی از خطبه هایشان، جامعه زمان خود را همانند جامعه جاهلی معرفی کرده و می فرمایند:  «آگاه باشید! که بلا به شما بازگشته است؛ مانند بلای روزی که خداوند متعال، پیامبر شما را برانگیخت. سوگند به آن کسی که پیامبر را برانگیخت! هر آینده آزمایش می شوید؛ مانند دانه ای که در غربال ریزند. . . . »1

ایشان برای از میان بردن فساد اجتماعی اقداماتی انجام دادند که عبارتند از:

 ۱. امتیازهای طبقاتی را لغو کردند و میان سفید و سیاه، مولا و عبد، عرب و عجم، حقوقی مساوی وضع کردند. به عبارتی، حضرت علی(ع) با تبعیض های گوناگون نژادی، مذهبی و اداری مبارزه کردند؛

 ۲. با نظارت اجتماعی، به کنترل مفاسد و بزهکاری می پرداختند. حضرت با هرگونه مفاسد اجتماعی مبارزه می کردند و جلوی هرگونه تخلّفی را می گرفتند و حدود الهی را در جامعه اجرا می کردند. حضرت مجرمانی را که در بیابان های دوردست مرتکب جنایت و قتل شده بودند و هیچ گونه آثار جرمی از خود به جای نگذاشته بودند، شناسایی می کردند و به کیفر می رساندند.

در زمان حکومت حضرت علی(ع)، مردی نزد او آمد و به دزدی اقرار کرد. امام(ع) فرمودند: «آیا چیزی از آیات «قرآن» قرائت می کنی؟» گفت: بله. سوره بقره را. حضرت در اینجا او را عفو کردند و فرمودند: «دستت را به برکت سوره بقره بخشیدم. » آنگاه امام(ع) فرمودند:  «چنانچه برای گناهی بیّنه اقامه شد، امام، حقّ عفو و گذشت ندارد و باید حدّ الهی را جاری کند و اگر شخص، خودش به گناه اقرار کند، مثل همین مورد، اختیار با امام است. اگر خواست، مورد عفو و بخشش قرار می دهد و اگر خواست، حدّ سرقت را اجرا می کند. »3

حضرت علی(ع) نسبت به غُلات که می گفتند خدا در وجود علی(ع) حلول کرده است و پس از چندی یک باره گفتند: علی(ع) خود خداست و او خالق ماست، با اعتقادی راسخ و ایمانی محکم جنگید و تا ریشه کن ساختن آن گروه منحرف از پای ننشستند. نخستین غالی، عبدالله بن سبا بود. حضرت برای آنان چاهی از آتش برافروخت و از آنان خواست که توبه کنند. آنان قبول نکردند و همگی در آتش سوختند؛ 4

 ۱. ایجاد وحدت و پرهیز از تفرقه ها و دورویی ها یکی دیگر از عملکردهای حضرت بود. ایشان با هرگونه اختلاف و تفرقه میان مسلمانان، مخالف بودند و بارها این نکته را به مسلمانان یادآوری می کردند.

امام علی(ع) در مورد علل تفرقه و انحطاط در جامعه می فرمایند: «همانا شما برادران دینی یکدیگرید. چیزی جز درون پلید و نیّت زشت، شما را از هم جدا نساخته است. »5

حضرت حتّی نسبت به شعاردهندگان تفرقه، برخورد قاطعی داشتند. همچنان که می فرمایند: «آگاه باشید! هرکس که مردم را به این شعار تفرقه و جدایی دعوت کند، او را بکشید؛ هرچند زیر عمّامه من باشد. »6

 ۱. حلّ مشکلات اجتماعی به ویژه در امر خانواده، یکی دیگر از عملکردهای امیرالمؤمنین علی(ع) در عرصه اجتماعی بود. حضرت در زمان خلافتشان، خود با رسیدگی به شکایت ها، مشکلات خانوادگی مردم را حل می کردند. گاهی در کوچه ها و خیابان ها راه می افتادند و تجسّس می کردند و اوضاع عمومی را از نزدیک زیرنظر می گرفتند. روزی زنی پیش ایشان آمد و از همسرش شکایت کرد و گفت: او به من ستم می کند و قسم یاد کرده است که اگر بر من دست پیدا کند، مرا بزند. از شما می خواهم همراه من بیایید و سفارش مرا به او بکنید تا از آزار من صرف نظر کند.

حضرت علی(ع) همراه آن زن به در خانه اشان رفتند. همسر زن با زورگویی و بی ادبی گفت: تو کیستی و چه کاره ای که در زندگی من دخالت می کنی؟ حالا که تو را آورده است، او را آتش می زنم. حضرت از او خواستند توبه کند و او نپذیرفت. امام(ع) ناگهان صدایشان را بلند کردند و بر سر او بانگ زدند. همسایگان جمع شدند و به امام احترام کردند. او امام(ع) را شناخت و سریع اظهار پشیمانی و توبه کرد؛ 7

 ۱. گسترش اندیشه عدالت اجتماعی جهت زدودن کاستی ها، یکی دیگر از اقدام های حضرت بود. امام درباره بیت المال، سفارش زیادی به کارگزاران خود می کردند. از جمله در نامه ای به یکی از کارگزاران خود سفارش فرمودند:

«اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کردی، کم یا زیاد، چنان به تو سخت گیرم که کم بهره گردی و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوی. »8

در جای دیگر خطاب به یکی از کارگزاران می فرمایند: «به من خبر رسیده است که کشت زمین ها را برداشته، آنچه را می توانستی، گرفته ای و آنچه را در اختیار داشتی، به خیانت خورده ای. پس هرچه زودتر حساب اموال را برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت تر است. »9

 ۱. قضاوت علنی میان مردم یکی دیگر از عملکردهای امیرالمؤمنین علی(ع) بود.

حضرت علی(ع) در «مسجد جامع کوفه» می نشستند و بین مردم قضاوت می کردند و هنگامی که به او خبر دادند شریح قاضی در خانه خود که جای خلوتی است، میان مردم قضاوت می کند، به او فرمان دادند:

«ای شریح! مسجد را برای قضاوت انتخاب کن؛ زیرا آنجا برای برقراری عدالت میان مردم آماده تر است. برای قاضی مایه خواری است که در خانه خود بنشیند و میان مردم قضاوت کند. »10

روش برخورد حضرت علی(ع) با مردم

حضرت علی(ع) برای مردم اهمّیت زیادی قائل بودند و کارگزارانش را سفارش می کردند با مردم رفتار مناسبی داشته باشند. امیرالمؤمنین، علی(ع) در این زمینه به محمّدبن ابی بکر می فرمایند:

«با مردم فروتن باش. نرم خو، مهربان، گشاده رو و خندان باش. در نگاه هایش و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم، به تساوی رفتار کن تا بزرگان در درست کاری تو طمع نکنند و ناتوان ها از عدالت تو ناامید نگردند؛ زیرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان خواهد پرسید. اگر کیفر دهد، شما استحقاق بیش از آن را دارید و اگر ببخشد، از بزرگواری اوست. »11

۱۸
مهر


روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)، حسین (علیه السلام ) که در آن هنگام کودک سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) آمد و عرض کرد: خداوند به من خواهری عطا کرده است. پیامبر (صلی الله علیه وآله) با شنیدن این سخن، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین (علیه السلام) پرسید: برای چه اندوهگین و گریان شدی؟. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: ای نور چشمم، راز آن به زودی برایت آشکار شود.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب (سلام الله علیها) نهاد و گریه سختی کرد، زهرا (سلام الله علیها) از علت آن پرسید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) بخشی از بلاها و مصایبی را که بر زینب (سلام الله علیها) وارد می‌شود، برای زهرا (سلام الله علیها) بیان کرد.

تا اینکه روزی جبرئیل نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمد، در حالی که گریه می‌کرد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از علت گریه او پرسید، جبرئیل عرض کرد: این دختر (زینب) از آغاز زندگی تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهی به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانی دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن (علیه السلام) گردد و از این مصایب دردناک‌تر و افزون‌تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طوری که قامتش خمیده شود و موی سرش سفید گردد.

پیامبر (صلی الله علیه وآله) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب (سلام الله علیها) نهاد و گریه سختی کرد، زهرا (سلام الله علیها) از علت آن پرسید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) بخشی از بلاها و مصایبی را که بر زینب (سلام الله علیها) وارد می‌شود، برای زهرا (سلام الله علیها) بیان کرد.

حضرت زهرا (سلام الله علیها) پرسید: ای پدر! پاداش کسی که بر مصایب دخترم زینب (سلام الله علیها) گریه کند کیست؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:پاداش او همچون پاداش کسی است که برای مصایب حسن و حسین (علیه السلام) گریه می‌کند.


منبع: الخصائص الزینبیه، ص 155 ناسخ التواریخ زینب (سلام الله علیها)     بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

  • رسول سبزی
۱۶
مهر


فضائل بی شمار مولا علی ع


Image result for ‫عشق علی‬‎

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست / که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم
پیامبری هم که علی را شناخته اعتراف دارد که فضائل او قابل شماره و احصی نیست.

ابن عباس می گوید پیامبر اکرم(ص) فرمود: «لو انّ الفیاض اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علیّ بن ابی طالبٍ؛(5) اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دریا مرکب، و تمام جنّیان حسابگر، و تمام انسان ها نویسنده باشند قادر به شمارش فضائل علی بن ابی طالب نخواهند بود»


5- المناقب، الموفق بن احمد الخوارزمی، قم، جامعه مدرسین، چاپ چهارم، ص 32، ابن شاذان، مأة منقبه، قم مدرسةالامام المهدی(ع)، ص 177، حدیث 99، این حدیث را منابع متعدد اهل سنت مانند، عسقلانی، لسان المیزان، ج 5، ص 62، ذهبی، میزان الاعتدال، ص 467و...نقل نموده است.   منبع عکس.قدیم الاحسان

http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5922

  • رسول سبزی
۱۶
مهر

جهاد در راه خدا

  • امیرالمؤمنین فرمود: «و لقد کنّا مع رسول‌اللَّه(صلّی اللَّه علیه‌ و آله) نقتل ابائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا لایزیدنا ذلک الّا ایمانا و تسلیما و مضیّا علی اللّقم و صبرا علی مضض الألم»؛ ما در کنار پیامبر صلّی الله علیه و آله خالصانه و مخلصانه در مقابل کسان و نزدیکان خود می ایستادیم و برای خدا با آنان مبارزه می کردیم. «فلمّا رأی اللَّه صدقنا انزل بعدوّنا الکبت و انزل علینا النّصر»؛ وقتی در راه خدا با اخلاص و صادقانه عمل کردیم و خدای متعال این را از ما دید، دشمن ما را سرکوب کرد و ما را پیروز نمود.

بعد میفرماید: «ما قام للدّین عمود و لا اخضرّ للایمان عود»؛ اگر اینطور نبود، این کارها انجام نمی شد، یک شاخه‌ی ایمان سبز نمی شد و یک پایه‌ی دین بر سر پا نمی‌ماند.

بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۶/فروردین/۱۳۷

  • رسول سبزی