داستانهای شگفت

وبلاگی در موضوعات مذهبی

داستانهای شگفت

وبلاگی در موضوعات مذهبی

داستان حدیث عکس و.... مذهبی

طبقه بندی موضوعی
۰۳
مرداد

بسم الله الرحمن الرحیم



انسان همان طور که از چشم و گوش ظاهر برخوردار است، قلبش نیز چشم و گوشی دارد که وقتی از دنیا می رود و بدن و اعضای او از کارمی افتد هم می بیند و هم می شنود.
در احادیث وارد شده است که وقتی روح از بدن مؤمن بیرون می رود و می بیند که اهل او گریه می کنند، با صدای بلند به آنان می گوید : من اینجا هستم، ناراحت نیستم، چرا گریه می کنید؟ و اگر خدای ناکرده، اهل عذاب باشد، ناله می کند و فریاد می کشد، لیکن کسی صدای او را نمی شنود.
در مورد تسبیح اشیاء نیز قرآن می فرماید :

و إن من شئ الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم
(هیچ چیزی نیست مگر آنکه خدا را حمد و تسبیح می کند، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید.)

"یسبح بحمده" طبق بعضی تفاسیر به معنای "یسبح مع حمده" می باشد، یعنی موجودات عالم، علاوه بر تسبیح خداوند، به حمد او نیز مشغول هستند.
چرا ما تسبیح اشیاء را نمی فهمیم؟ زیرا تسبیح آنها خارج از عالم طبیعت است و شنیدن آن با گوش مادی ممکن نبوده، به گوش قلب نیاز دارد.
کسانی که اهل کشف و مکاشفه هستند به واسطه ی آنکه چشم و گوش قلبشان باز شده، گاهی بعضی از امور پشت پرده و ماورای طبیعت را می بینند یا می شنوند.
به عنوان نمونه به این مکاشفه که برای یکی از آنان پیش آمده، عنایت کنید :
وی می گوید : ظهر یک روز گرم برای خواندن فاتحه برای اموات به قبرستان رفتم. در آنجا ناگهان صدای ناله ی بسیار سوزناکی را شنیدم. نخست فکر کردم عرب ها طبق رسمی که دارند مشغول داغ زدن شترهای خود هستند. با خود گفتم : عجب آدم های قسی القلبی هستند که این کار را در گرمای شدید ظهر انجام می دهند! امّا چیزی نگذشت که متوجه شدم صدای ناله از نزدیک من و از داخل یک قبر می آید!
مرحوم شیخ بهائی رضوان الله علیه نیز قضیه ای را از عارفی که در مقبره ای از مقابر تخت فولاد اصفهان سکونت داشته نقل می کند که بنابر نقل مرحوم شیخ عباس قمی از این قرار است :
وی گوید : روز قبل در این قبرستان جماعتی جنازه ای را آوردند و در اینجا دفن کردند و رفتند. ساعتی بعد ناگهان بوی خوشی به مشامم خورد که از بوهای این دنیا نبود. با تعجب به چپ و راست خود نگاه کردم، جوان خوش صورتی را در لباس پادشاهان دیدم که به سوی آن قبر می رود، و همین که کنار قبر نشست ناپدید شد و گویا داخل قبر رفت.
چیزی نگذشت که بوی بسیار آزار دهنده ای به مشامم خورد که از هر بوی بدی نفرت انگیزتر بود. در این هنگام متوجه شدم که سگی به طرف همان قبر رفت و مانند آن جوان کنار قبر پنهان شد.
من همچنان در حیرت و تعجب بودم که آن جوان با حالی پریشان و بدنی مجروح از قبر بیرون آمد و از همان راهی که آمده بود بازگشت. به دنبال او رفتم و از وی خواهش کردم که حقیقت ماجرا را برایم بگوید.
گفت: من عمل صالح این میت بودم و آن سگ عمل غیر صالح او بود. من مأمور بودم در قبر بمانم و با صاحب آن مأنوس باشم. از اینرو کوشیدم آن سگ را از قبر بیرون کنم، امّا وی مرا مجروح ساخت و نگذاشت با او باشم، لذا از قبر بیرون آمده و او را با آن سگ وا گذاشتم.
به خدا پناه می بریم از سخط و عذابش و از او از رحمت واسعه اش مسألت می طلبیم.
بلی همچنان که مرحوم شیخ بهائی رضوان الله علیه نیز در پایان این جریان اشاره فرموده، تجسم اعمال و صورت یافتن آنها متناسب با اعمال خوب و اعمال بد، حقیقتی است که در روایات نیز بدانها اشاره شده است.
در این رابطه مکاشفه ی عجیب دیگری از زبان شخصی قبرکن نقل شده که عبرت انگیز است.
گوید : بر بالای سردابی رفتم که میتی را در آن خوابانده بودند. از آنجا عقرب بزرگی به اندازه ی یک لاک پشت را دیدم که پای او را نیش می زد!
من تصورکردم که از عقرب های این عالم است، لذا کلنگی را که در دست داشتم از بالا به طرف آن پرتاب کردم تا او را خلاص کنم، امّا ناگهان دیدم نیش بزرگ خود را بر بالای سر گرفته و به طرف من حمله ور گردید!
از وحشت پا به فرار گذاشته، به شدت از آنجا دور شدم. در این هنگام نهر آبی در مقابل خود دیدم که شخصی در فاصله ی زیادی از من درآن نهر مشغول آب تنی بود. خود را به سوی نهر رساندم و به عقب نگاه کردم. عقرب را دیدم که به کنار نهر آمد و نیش خود را در آب فرو کرد و بازگشت.
آرام آرام بازگشتم و با تعجب متوجه شدم بدن شخصی که مشغول آب تنی بود در اثر زهرآن عقرب متلاشی شده است!
نعوذ بالله من خزی الدنیا و عذاب الآخره. ما از دور چیزی به گوشمان می خورد. خدا نکند کسی به عذاب اخروی گرفتار شود. عذاب آخرت به هیچ وجه قابل قیاس با عذاب های دنیوی نیست. حالا این مکاشفه بیانگر چه قضیه ای بوده و این عذاب نتیجه ی چه عمل ناپسندی بوده است، خدا می داند. بسا این عقرب حاصل زخم زبانی باشد که شخص به آن مبتلا بوده و مردم را پیوسته با نیش زبان خود آزار می داده است.
بهشت و جهنم عالم برزخ را ما خودمان می سازیم. اعمال نیک ما حور و قصر و گل و میوه می شود و اعمال بد نیز ظلمت و مار و عقرب به وجود می آورد.
انسان در عالم برزخ با ملکات خود محشور است. کسانی که ملکاتشان خوب است همواره با باغ وگل و آب و درخت و ... سر و کار دارند و در عالم خواب یا عالم کشف، همین امور را مشاهده می کنند و وقتی می میرند در همانجا خواهند بود.
امّا اگر خدای ناکرده، دارای صفات بد و ملکات ناپسند باشند مثل کسانی که همواره در صدد آزار و اذیت مردم اند، نوعأ با حیوانات درنده، مار و عقرب و اژدها، آدم های سیاه و بد قیافه و مناظر وحشتناک مواجه شده، غالباً در جنگ و دعوا و چاقو کشی به سر می برند که در واقع اینها صورت اعمالشان است که در باطن آنان به وجود آمده و به شکل های مختلف در عالم خواب وعالم برزخ ممثل خواهد شد.
اهل سیروسلوک نوشته اند و به تجربه نیز رسیده است که انسان می تواند با اعمال نیک و صفای باطن در همین دنیا چشم برزخی پیدا کند و صورت اعمال خود را عیناً مانند عالم برزخ ببیند. اولین چیزی که چنین افرادی مشاهده می کنند، صورت اعمال خودشان است. و فایده اش این است که اگر مشکلی در آن باشد می توانند با توبه و انابه و استغفار و توسل، آنرا مرتفع سازند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بالین جوانی که در حال احتضار بود حاضر شدند و به او فرمودند : بگو: لا اله الا الله. لیکن جوان نتوانست بگوید.

من کان آخر کلامه لا اله الا الله دخل الجنة.

کلید بهشت، گفتن لا اله الا الله است، البته بشرطها و شروطها . یعنی لا اله الا الله با حقیقت، که همان ولایت است. حالا چقدر شقاوت و چه اندازه بد بختی است که انسان در آخرین لحظه ی حیات و زندگی از این کلید سعادت محروم بماند و موفق به آن نشود و یا اگرهم موفق شود از شرط لازم یعنی ولایت برخوردار نباشد.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله هر چه تکرار کردند، جوان نتوانست آنرا بر زبان جاری کند. آن بزرگوار از بانوئی که در آنجا حاضر بود پرسیدند : آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد : من مادر او هستم. سؤال کردند : آیا از او ناراضی هستی؟ پاسخ داد : بلی، اکنون شش سال است که با او صحبت نکرده ام! فرمودند : از او راضی شو. گفت : یا رسول الله! خدا به رضایت شما از او راضی باشد.
ناگهان زبان جوان باز شد. حضرت فرمودند : بگو: لا اله الا الله. سپس پرسیدند : چه می بینی؟ پاسخ داد : مرد سیاه بد قیافه ای را با لباس های کثیف و بوی گند می بینم که گلو و راه نفس مرا گرفته است.
در واقع با گفتن لا اله الا الله، داخل عالم ماوراء این عالم می شود و اول چیزی که می بیند صورت گناه و عمل خودش می باشد. اینک مادرش از او را راضی شده، حال باید خدا هم او را ببخشد.
حضرت فرمودند : بگو: "یا من یقبل الیسیر و یعفوعن الکثیر إقبل منّی الیسیر و اعف عنّی الکثیر إنک انت الغفور الرحیم".
جوان این کلمات را بر زبان جاری ساخت. پرسیدند : اکنون چه می بینی؟ عرض کرد : مردی سفید، با صورتی زیبا و بوی خوش و لباس های نیکو را می بینم که نزد من آمده و آن مرد سیاه می خواهد برود.

با شفاعت رسول خدا و ذکر این کلمات، گناه او بخشیده شد و آثار عمل ناپسند او مرتفع گردید. اگر مورد این لطف قرار نمی گرفت، آن شخص بد قیافه همیشه با او می ماند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : این کلمات را تکرار کن سپس پرسیدند : چه می بینی؟ عرض کرد : آن مرد سیاه را نمی بینم و آن شخص سفید نزد من است. و سرانجام آن جوان با آن حال خوش از دنیا رفت.
همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند : هنگامی که مرا به آسمان بردند، وارد بهشت شدم و ملائکه ای را دیدم که در آنجا مشغول ساختن بنا (و قصرهای مجللی) با خشت هایی از طلا و نقره هستند، اما گاهی دست از کار می کشند.
روشن است که دست کشیدن از کار به سبب خستگی نیست. زیرا خستگی از لوازم جسم و عناصر اربعه است و چون ملائکه از عالم ماده نیستند خسته نخواهند شد، بنابراین باید سبب دیگری در این کار باشد.
حضرت می فرمایند : از آنان پرسیدم: سبب اینکه گاهی کار می کنید و گاهی دست از کار می کشید چیست؟ گفتند: دست می کشیم تا برای ما مصالح بیاید. گفتم : مصالح شما چیست؟ پاسخ دادند : قول مؤمن در دنیاست که می گوید: "سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله الکبر". لذا هر گاه این تسبیحات را بگوید مشغول ساختن بنا می شویم و وقتی بازایستد دست از کار می کشیم.
بلی، عالم برزخ، صورت اعمال آدمی است. مصالح آنرا خودش می فرستد و عمل اوست که برایش قصر و باغ یا خدای ناکرده آتش داغ می سازد. انسان باید مواظب رفتار و گفتار خود باشد. علاوه بر آن باید بدانیم که اعمال ما در همین عالم و در زندگی مان، در جلب نعمت و سلب توفیق، وسعت و تنگی روزی، گرفتاری و دفع بلا و... مؤثر است. "ربّ کلمة سلبت نعمة" . چه بسایک کلمه ی بی مورد نعمت عظیمی را از انسان سلب نماید. حیف است که موجودات عالم همه غرق در ذکر و تسبیح خدا باشند و انسان در غفلت و بطالت به سر برد و مواظب گفتار و کردار خود نباشد.
http://sadeghin.net/Speech/Sermon/AlameMaVara.html
  • رسول سبزی
۰۳
مرداد


احادیثی درباره حضرت معصومه سلام الله علیها


امام رضا (ع) فرمود- کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است .

امام جواد علیه السلام - کسى که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است .


مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و یا امام صادق (ع) مشرّف شد.

امام به ایشان فرمودند:

«عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَیت ِ.»

یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن .

ایشان به گمان اینکه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(س) پنهان بماند; از این رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل بیت ترک کردپ

منبع سایت اوینی و سایتhttp://amfm.ir/
  • رسول سبزی
۰۲
مرداد

عارف واصل مرحوم حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی (قدس سره)

آیت بزرگ معرفت و محبت ،عارف ربانی حضرت حاج میرزا محمد اسماعیل دولابی رحمه الله شخصیتی است که درایام جوانی جذبه ای از جذبات حضرت حق تعالی اورا دگرگون ساخته و خاکسار خاندان عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین نموده تا به جایی رسید که در سن جوانی مرحوم آیت الله انصاری همدانی رحمه الله درباره ایشان فرموده بودند :

"که ایشان به مقام موت رسیده اند "

عالم بود به علمی که نوراست  وخدا هدایت هرکه را اراده کند ،در دل او می نهد .

حجت الاسلام والمسلمین سیدعباس موسوی مطلق نقل می فرمایند:

در یکی از شبها که در محضر شان بودیم ،یکی از حاضرین گفت :آقا این حرفهائی که می زنید الهام است ،وحی است ،غیب می گویید، چیست ؟

حضرتشان فرمودند :"من غیب نمی گویم ،شما غیب می گویید من آنچه را میبینم می گویم .شما ندیده حرف می زنید ،شما برزخ ندیده حرف می زنید ،مرگ ندیده ا ید ،موت و علی ندیده اید حرفش را می زنید و..."وسپس فرمودند :

                                    درپس آئینه طوطی صفتم داشته اند

                                    آنچه استاد ازل گفت بگو ، می گویم

وبعد فرمودند :

                                    از کرامات شیخ ما اینست

                                    شیره را خورد گفت شیرین است


  • رسول سبزی
۰۲
مرداد

برای دانلود روی عکس کلیک کنید

  • رسول سبزی
۳۱
تیر

جملات قصار آیت الله کشمیری


توسل کنید به خود امام زمان علیه السلام، خدا را به حق امام زمان قسم دهید.

-هر وقت متقی شدید، زمینه خدمت امام زمان (عج) رسیدن، فراهم است.

-روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید. در جای خلوت زیارت آل یاسین بخوانید


-امامان مقام جمع الجمعی و ولایت مطلقه دارند و غیر ایشان ندارند.


-ملاقات با امام زمان (عج) ممکن است ولی نوعاً خواب یا مکاشفه است.


http://erfanekeshmiri.ir/pages/ghesar

  • رسول سبزی
۲۹
تیر

امام رضا Hazrat Ali Ibn Musa Ar – Reza

Be modest before your friend and be prudent while encountering an enemy. Be pleasant with everyone.

با دوستان فروتن باش، از دشمن احتیاط کن و با عموم مردم گشاده رو باش.



http://hcot.ir/?p=1596 منبع


  • رسول سبزی
۲۹
تیر


مرحوم شیخ صدوق رضوان اللّه تعالى علیه و دیگر بزرگان آورده اند:

یکى از راویان حدیث و از اصحاب و دوستان امام جعفر صادق علیه السلام به نام ابوبصیر لیث مرادى حکایت کند:

پس از آن که امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، روزى جهت اظهار هم دردى و عرض تسلیت به اهل منزل حضرت ، رهسپار منزل آن امام مظلوم علیه السلام گردیدم .

همین که وارد منزل حضرت شدم ، همسرش حمیده را گریان دیدم ؛ و من نیز در غم و مصیبت از دست دادن آن امام همام علیه السلام بسیار گریستم .و چون لحظاتى به این منوال گذشت ، افراد آرامش خود را باز یافتند. آن گاه همسر آن حضرت به من خطاب کرد و اظهار داشت :

اى ابوبصیر! چنانچه در آخرین لحظات عمر امام جعفر صادق علیه السلام در جمع ما و دیگر اعضاء خانواده مى بودى ، از کلامى بسیار مهمّ استفاده مى بردى .

ابوبصیر گوید: از آن بانوى کریمه توضیح خواستم ؟

پاسخ داد: در آن هنگام ، که ضعف شدیدى بر امام علیه السلام وارد شده بود فرمود: تمام اعضاء خانواده و آشنایان و نزدیکان را بگوئید که در کنار من حاضر و جمع شوند.
     
وقتى تمامى افراد حضور یافتند، حضرت به یکایک آنان نگاهى عمیق انداخت و سپس خطاب به جمع حاضر فرمود:

کسانى که نسبت به نماز بى اعتنا باشند، شفاعت ما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شامل حالشان نمى گردد.

قابل دقّت است که حضرت نفرمود: شفاعت ما شامل افراد بى نماز نمى شود؛ بلکه فرمود: شفاعت ما شامل حال افراد بى اعتناء به نماز، نمى شود. منبع سایت اوینی

  • رسول سبزی
۲۹
تیر



شهادت ششمین شمع روشنگر و وصی پیغمبر، تسلیت و تعزیت.



- مولاجان، یا اباعبدالله‏، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !

ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!

ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!

ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!

دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا!

  • رسول سبزی
۲۸
تیر

انتقام علوى (ع )

عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنى جمى - اعلى اللّه مقامه - که قریب دوماه است به دار باقى رحلت فرموده ، نقل انتقام علوى (ع )نمود که در ((کنکان )) یک نفر فقیر در خانه ها مدح حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام مى خوانده ومردم به او احسان مى کردند، تصادفا به خانه قاضى سُنى ناصبى مى رسد و مدح زیادى مى خواند، قاضى سخت ناراحت مى شود در را باز مى کند و مى گوید چقدر اسم على را مى برى چیزى بتو نمى دهم مگر اینکه مدح عمر کنى ! و من به تو احسان مى کنم ، فقیر مى گویداگر در راه عمر چیزى به من بدهى از زهرمار بدتر است و نخواهم گرفت .

قاضى عصبانى مى شود و فقیر را به سختى مى زند، زن قاضى واسطه مى شود و به قاضى مى گوید دست از او بردار؛ زیرا اگر کشته شود تو را خواهند کشت ، بالاخره قاضى را داخل خانه مى آورد و از فقیر کاملا دلجویى مى کند که فسادى واقع نشود. قاضى به غرفه اش مى رود پس از لحظه اى زن صداى ناله عجیبى از او مى شنود، وقتى که مى آید مى بیند قاضى حالت فلج پیدا کرده و گنگ هم شده است .

بستگانش را خبر مى کند از او مى پرسند چه شده ؟ آنچه که از اشاره خودش فهمیده شد این بود که تا به خواب رفتم مرا به آسمان هفتم بردند و بزرگى سیلى به صورتم زد و مرا پرت نمود که به زمین افتادم .

بالجمله او را به مریضخانه بحرین مى برند و قریب دوماه تحت معالجه واقع مى شود و هیچ فایده نمى بخشد. او را بکویت مى برند، مرحوم حاج شیخ مزبور فرمود، تصادفا در همان کشتى که من بودم او را آوردند و به اتفاق هم وارد کویت شدیم .

به من ملتجى شد و التماس دعا مى کرد، من به او فهماندم که از دست همان کسى که سیلى خورده اى باید شفا بیابى و این حرف به آن بدبخت اثرى نکرد و بالجمله چندى هم به بیمارستان کویت مراجعه کرد فایده نبخشید و فرمود تا سال گذشته در بحرین او را دیدم به همان حال با فقر و فلاکت در دکانى زندگى مى کرد و گدایى مى نمود.

نظیر حال این قاضى داستان ابوعبداللّه محدث است و خلاصه آن چنین است در مدینة المعاجز، صفحه 140 از شیخ مفید - علیه الرحمه - نقل نموده نزد جعفر دقاق رفتم و چهار کتاب در علم تعبیر از او خریدم ، هنگامى که خواستم بلند شوم گفت به جاى خود باش تا قضیه اى که به دوست من گذشته برایت تعریف کنم که براى یارى مذهبت نافع است . رفیقى داشتم که از من مى آموخت و در محله ((باب البصره )) مردى بود جکه ج حدیث مى گفت ومردم از او مى شنیدند به نام ((ابوعبداللّه محدث )) و من و رفیقم مدتى نزد او مى رفتیم و احادیثى از او مى نوشتیم و هرگاه حدیثى در فضائل اهل بیت : املا مى کرد در آن طعن مى زد تا روزى در فضائل حضرت زهرا3 به ما املا کرد سپس گفت اینها به ما سودى نمى بخشد؛ زیرا على علیه السلام مسلمین را کشت و نسبت به حضرت زهرا هم جسارتهایى کرد جعفر گفت سپس به رفیقم گفتم سزاوار نیست که از این مرد چیزى یاد بگیریم چون دین ندارد و همیشه به على و زهرا جسارت مى کند واین مذهب مسلمان نیست ، رفیقم سخنانم را تصدیق کرد و گفت سزاوار است به سوى دیگرى رویم و با او باز نگردیم .

شب در خواب دیدم مثل اینکه به مسجد جامع مى روم و ابوعبداللّه محدث را دیدم و دیدم که امیرالمؤ منین علیه السلام بر استر بى زینى سوار است و به مسجد جامع مى رود، با خود گفتم واى اگر گردنش را به شمشیرش بزند پس چون نزدیک شد با چوبش به چشم راست او زد و فرمود اى ملعون ! چرا من و فاطمه را دشنام مى دهى ؟ پس محدث دستش را روى چشم راستش نهاد و گفت آخ کورم کردى !

جعفر گفت بیدار شدم و خواستم به سوى رفیقم بروم و به او خوابم را بگویم ناگاه دیدم او به سوى من مى آید در حالى که رنگش دگرگون شده گفت : آیا مى دانى چه شده ؟ گفتم بگو، گفت دیشب خوابى درباره محدث دیدم و خوابش بدون کم و کاست با خواب من یکى بود با او گفتم من هم چنین دیدم و مى خواستم بیایم با تو بگویم بیا تا با قرآن پیش محدث برویم وبرایش سوگند بخوریم که چنین خوابى دیده ایم و با هم توطئه نکرده ایم و عنایت علوى

او را اندرز دهیم تا از این اعتقاد برگردد پس بلند شدیم به در خانه اش رفتیم ،در بسته بود، کنیزى آمد و گفت نمى شود او را حالا دید، دو مرتبه در را کوبیدیم باز همین جواب را داد، سپس گفت : شیخ دستش را روى چشمش گذاشته و از نیمه شب فریاد مى زند و مى گوید على بن ابى طالب علیه السلام مرا کور کرد و از درد چشم فریادرسى مى کند به او گفتیم ما براى همین به اینجا آمدیم ، پس در را باز کرد و داخل شدیم پس او را دیدیم به زشت ترین صورتها فریادرسى مى کند و مى گوید مرا با على بن ابیطالب علیه السلام چکار که دیشب چشم مرا با چوبش زد و کورم کرد.

جعفر گفت آنچه ما در خواب دیدیم او برایمان گفت ،به او گفتیم از اعتقادت برگرد و دیگر به ساحت مقدسش جسارت نکن ، گفت خدا پاداش خیر به شما ندهد اگر على چشم دیگرم را کور کند او را بر ابوبکر و عمر مقدم نخواهم داشت ، از نزدش برخاستیم ، سه روز دیگر به دیدنش رفتیم دیدیم چشم دیگرش نیز کور شده و باز از اعتقادش برنگشت ، پس از یک هفته سراغش را گرفتیم گفتند به خاکش سپرده اند و پسرش مرتد شده و به روم رفته از خشم على بن ابیطالب.

منبع کتاب داستانهای شگفت

  • رسول سبزی
۲۵
تیر
  • رسول سبزی